۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

دوستی های دردسر دار

یه وقتهایی آدم هر چی تلاش می کنه هر چی توی سر خودش می زنه که به یه آدم حالی کنه که کارش اشتباست و این اشتباه و اینکه دلیل اینهمه ناراحتیشو نمی فهمه چقدر آزار دهنده است نتیجه ای نداره جز اینکه آدم رو دورتر و دورتر بکنه و آدم مجبور شه که قید فهموندن به رفیقش رو بزنه اما وقتی زیادی روی دوستی ها و رفاقتاش حساب باز کرده باشه دوباره با شنیدن تداوم این اشتباهات مسلماً حالش مثل الان من می شه داغون و ناچار و ناتوان در حال دندون قروچه.

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

نوستالژیک

درگیری های این روزهای پرمشغله بعد از تنبلی های آن روزهای پر رخوت بعد از تمام روزهای محدود به دنیای واقعی بی خاصیت هیچ چیز برایم نداشته به جز پیدا کردن یک دوست بسیار همراه و همراه که مدتها بود انگار که از دستش داده بودم اون هم در دنیای واقعی و بعد مجازی. برگشتن توی یک جمع صمیمی خوب توی یک سفر دوست داشتنی بین اونهایی که دوستشون داشتم و دوستان خوبی هستند و معاون قلب طلایی من که حالا مدیر کل اون تشکیلات شده و دموکرات بودن و محترم بودنش توی این روزهای قحط الرجال مشعوفم کرد و مسرور.(می دونید که منظورم کلا برمی گرده به روابط عمومی)
و تشویق به چاپ یک کتاب و مرور گذشته های مکتوب و مکتوب های گذشته و یافتن اونهمه احساس و شور و ... و یافتن دوباره من در اون نوشته های دیروزی و نه من امروزی که دیگه حتی درک اون احساسات برایم کاری دشوار بود که انگار پیری ناتوان از درک احساسات نوجوانی با فاصله سه نسل ازهم.
گذشته های خوب با عطر ناب نوستالژی را دوست داشتم.