۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

سختی کار

دیروز سخت ترین ماموریت کاریم رو رفتم.حساب کن یه مسیر دو ساعت و نیمه رو آدمی که عادت داره با آهنگ و ترانه های دوست داشتنیش همخوانی می کنه مجبور باشه به جرم زن بودن خفه خون بگیره و گلودرد و خواننده محترم هی اون صدای نازش رو به اوج ببره و هی...
بعد مجبور باشی کنار دست مدیرکل بشینی و صورتجلسه بنویسی و یه شیرینی میکادوی مورد علاقه ات توی ظرف جلوت طنازی کنه و انواع و اقسام نقشه ها رو بکشی برای اینکه چطوری در فرصت مناسب دست به کار بشی وبعد از چند ساعت درگیری بالاخره در لحظه موعود ببینی که از بین اونهمه شیرینی دست مبارک مدیرکل دقیقاً همون رو بر میداره و می بره...
بعد در اوج گرسنگی و عجله یه خبرنگار بد پیله بهت گیر بده و وقتی بالاخره تونستی به ظرف غذای موعود برسی به قاشق چهارم نرسیده سیر بشی...
هیچکس می تونه فکرش رو بکنه؟
باید برای این ماموریت علاوه بر حق ماموریت یه سختی کار هم برام محاسبه کنن.

۱ نظر:

  1. ناشکری نفرمایید! ما اگر مسیر 3-4 ساعته ماموریت انگیزمان را برویم و برگردیم و روی همه ی تنمان گرد و خاک ننشسته باشد کلی ذوق میفرماییم. آهنگ که بماند!

    پاسخحذف

تو هم بگو